سعدالله زارعی
جنگ غزه و مسائلی که پس از آن پدید آمد، ثابت کرد ساختارها و ایدههای «نظم کهنه» کارایی خود را در کنترل روندی که علیرغم اهداف آن پدید آمده از دست داده است. وقتی رژیم به شدت مسلح اسرائیل علیرغم جنگی بالنسبه طولانی نتواند فلسطینیها را مهار کند؛ وقتی آمریکا در قامت ابرقدرت نتواند از طریق هشدار و اقدامات نمادین و حتی اقدامات عملی، روندی که در مقابل آن قرار دارد، متوقف گرداند؛ وقتی دولتهای منطقهای اردوگاه نظم کهنه نتوانند در نقش واگذار شده ایفای نقش کنند و کمکی به حل مسئله نمایند؛ زمانی که ائتلافها به سختی شکل گیرند و در صحنه عمل قادر به اقدامات مدنظر نباشند؛ وقتی نهاد حقوقی نظم کهنه - یعنی شورای امنیت سازمان ملل - نتواند به کنترل روند کمک کند، این یعنی وضعیت و عناصر اصلی دخیل در آن دگرگون شده است. در این شرایط افق تحولات را نمیتوان براساس شاخصهای رهبری نظم کهنه ترسیم کرد. در چنین شرایطی «نقشآفرینان جدید» موضوعیت مضاعف پیدا میکند. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- چند روز پیش اندیشکده انگلیسی «چتمهاوس» در تحلیلی نوشت «مقابله با چالش منطقهای ایران باید با مشارکت انجام شود. واشنگتن دانش، ابزار یا تمایلی برای اقدام به تنهائی ندارد. مسئولیت اصلی آمریکا باید بازیابی اعتماد شرکای منطقهای خود از طریق تضمین امنیت فیزیکی آنها باشد». ایران کشوری است که در طول چهار دهه گذشته زیرفشار شدید غرب قرار داشته و انواعی از چالشهای آن را تحمل کرده است. اینک مؤسسه سلطنتی انگلیس از لزوم مهار «چالش ایران» سخن میگوید و برای مقابله با این چالش اصلاح رفتارهای گذشته آمریکا در برخورد با دولتهای وابسته به خود را ضروری میشمرد. چتمهاوس و بسیاری دیگر معتقدند جبهه غرب در مقابل ایران تضعیفشده و بهخصوص ضلع منطقهای آن به حاشیه رفته است. این مطلب که وابستگان از آمریکا دلخور شدهاند البته واقعیت دارد و عملکرد آمریکا دائماً بر عمق آن میافزاید. حدود سه هفته پیش یک مؤسسه مطالعاتی سعودی در ریاض نوشت آمریکا برای اثرگذاری بر جنگ غزه به جای گفتوگو و مکاتبه با کشورهای عربی، دنبال گفتوگو و مکاتبه با ایران میباشد در حالی که فلسطین یک مجموعه عربی است.
شاید چتمهاوس و مؤسسات دیگر غربی میدانند حاشیهگزینی کشورهایی نظیر عربستان، مصر و اردن و نیز اتحادیه عرب در جنگ غزه ناشی از بیتوجهی آمریکا به دولتهای عربی نیست، ناشی از بینتیجه شدن همراهی کشورهای منطقه با آمریکا در پروندههای منطقهای و بینالمللی است. دولتهای مخالف ایران در منطقه، یک بار در جریان پرونده هستهای ایران متوجه شدند ائتلاف حول محور آمریکا قادر به مهار واقعی برنامه هستهای ایران نیست حال فرقی نمیکند این کشورهای عربی مقابل ایران قرار داشته باشند یا در سکوت
به سر ببرند. بر این اساس این دولتها پس از مأیوس شدن از تأثیر ائتلافهای ضدایرانی، به سمت عادیسازی با ایران آمدند. پس واضح است که شرایط به دو دلیل تغییر کرده است یکی به دلیل استقامت هوشمندانه ایران در مقابل دستاندازیهای غرب و یکی هم به دلیل اینکه جهان دیگر حاضر به تحمل ریسک همراهی با آمریکا در مسائلی که یک طرف آن ایران باشد، نیست. خروجی این بحث این است که بسیاری از کشورها چه در منطقه و چه در خارج از منطقه، دیگر حاضر به مشارکت در طرحهای بیسرانجام آمریکا علیه ایران نیستند.
2- یک جلوه مهم دیگر ناکارآمدی ساختارها و ایدههای نظم کهنه، مواجهه آن با چالشهایی است که مبارزان یمنی در اطراف تنگه راهبردی بابالمندب و دریای سرخ علیه غرب به راه انداختهاند. تحولات دریای سرخ بیش از آنکه رژیم اسرائیل را آزار دهد، سبب تحقیر شدید آمریکا شده است. یکی از مهمترین پوششهای مداخلات ظالمانه و قلدرمآبانه آمریکاییها در جهان «حفظ آزادی بازرگانی و دریانوردی» بوده و از این طریق به سود هنگفت و قدرت بیرقیبی دست یافته بودند. آنان ضمن آنکه محدوده دریاها را کادربندی کردهاند، در عین حال برای خویش حق هر تفسیری را برای کنوانسیونها و مواد حقوق دریایی قایل بودند. آنان به گونهای رفتار میکردند که «پادشاه دریاها» دیده شده و ملتهای دیگر از آن تمکین کنند. حدود چهار یا پنج سال پیش «دونالد ترامپ» اعلام کرد که آمریکا دیگر حاضر به ایفای نقش نگهبان امنیت بینالمللی نیست و هر کس باید هزینه امنیت خود را به آمریکا بپردازد. بر این اساس به سرکیسه کردن دولتهای عرب وابسته به خود پرداخت.
وضعیت فعلی دریای سرخ پرده از دلیل به اصطلاح بیعلاقگی آمریکا از ایفای نقش ژاندارم امنیت بینالملل برداشت؛ آمریکا نمیتواند امنیت دیگران را تأمین کند! از اینرو پس از آنکه ارتش آمریکا اعلام کرد اسکورت کشتیهای تجاری را در دریای سرخ برعهده میگیرد، یک کمپانی ایتالیایی اعلام کرد حاضر به تردد در دریای سرخ نیست و اطمینانی به برقراری امنیت از سوی ائتلاف مدنظر آمریکا ندارد. ائتلاف بینالمللی دریایی آمریکا هم پیش از آنکه مشکل واقعی و عملی به خود بگیرد، با اما و اگرهای زیادی مواجه شد و در حین آن شلیک یمنیها به کشتیهایی که مظنون به حمل کالا برای اسرائیل بودند، ادامه پیدا کرد. یمنیها حتی یک گام هم بهجلو برداشته و اعلام کردند علاوهبر هدف قرار دادن کشتیهای حامل بار برای رژیم، به کشتیهای کشورهایی که به ائتلاف مدنظر آمریکا بپیوندند نیز اجازه تردد در دریای سرخ نمیدهند. بر این اساس تحلیلگر چتمهاوس نوشت «این پاسخها دلالت بر این دارد که بازدارندگی آمریکا کاملاً ناکافی است» اینکه نیروهای یمنی هم بتوانند کارآیی قدرت بازدارنده آمریکا را با چالش اساسی مواجه کرده و هزینههای غرب را بالا ببرند یعنی راهحل مسئله، ائتلاف یا عدم ائتلاف با آمریکا نیست. موضوع فقدان تأثیرپذیری ایران و نیروهای دیگر در منطقه از این ائتلافها و هشدارهای آن میباشد.
3- جنگ غزه هم خود یک فاکتور اساسی در آشکارسازی منقضی شدن ساختارها و ایدههای نظم کهنه است. هنوز هم شکی وجود ندارد که رژیم غاصب اسرائیل یک قدرت نظامی تمامعیار است اما وقتی این قدرت نظامی تمامعیار نتواند حتی با جنگی پرشدت بر مقاومت در یک باریکه پیروز شود، چه اهمیتی دارد؟ شاید رژیم غاصب تاکنون نزدیک به 30 هزار نفر از زنان، کودکان، سالخوردگان و بقیه مردم غزه را به شهادت رسانده و نزدیک به دو برابر آن هم زخمی کرده و شاید تعداد خانههای ویران شده از 30 هزار واحد فراتر رفته باشد. اینها اقداماتی نیستند که تاکنون اسرائیل از آن رویگردان بوده است. اما همین اسرائیل با قدرت نظامی جهنمی خود که بهطور کامل مستظهر به زرادخانههای آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و... است، در مواجهه با مردمی که ده درصد امکانات اسرائیل هم ندارند، تن به چند ده هزار کشته و زخمی یهودی داده است. روزنامه «یدیعوت آحارونوت» روز جمعه گذشته نوشت حداقل 12500 نظامی اسرائیل در غزه معلول شدهاند و گزارشهای تکمیلی دیگر هم از 20000 معلول یهودی در جنگ غزه خبر میدهند و حداقل در بخش توانبخشی وزارت جنگ اسرائیل 3400 معلول جنگ از 7 اکتبر گذشته (آغاز عملیات طوفانالاقصی) نگهداری میشوند. تعداد کشتههای نظامی اسرائیل هم طی سه ماه گذشته حتماً از 4000 نفر فراتر رفته است.
جنگ ارتش با نیرویی که دیده نمیشود تا بتوان از جنگافزارهای مدرن علیه آن استفاده کرد، توأم با چنین تلفاتی است و میتوان گفت ارتش اسرائیل در برابر هر شهید رزمنده، چند کشته یا در برابر
هر رزمنده مجروح چند مجروح داده است. این تغییر موازنه جنگ است. اسرائیل برای آنکه بر نیروی زاینده رزمنده فلسطین غلبه کند باید چند هزار کشته و مجروح بدهد؟ در جلسه چند روز پیش کابینه امنیتی اسرائیل، گالانت از تشکیل کمیته حقیقتیاب برای مشخص کردن دلایل شکست ارتش اسرائیل در 7 اکتبر/ 15 مهر خبر داد و بنیگانتز در اعتراض به او گفت این کمیته برای سرپوش گذاشتن بر ناکامی ارتش در جنگ غزه تشکیل شده و میخواهد پای مقامات سیاسی را به عنوان مسئول شکست به میان بکشد. پس واضح است که جبهه اسرائیل امید به موفقیت در جنگ را از دست داده است. این جنگ چند وقت دیگر ادامه پیدا میکند؟ بعضی از ناظرین از دو تا سه هفته آینده سخن میگویند بعضی هم معتقدند جنگ لااقل طی دو ماه آینده استمرار پیدا میکند اما اگر این جنگ طی دو تا هشت هفته آینده ادامه پیدا کند، نتیجه چه میشود؟ بله بر تعداد شهدا و مجروحین افزوده میشود و این خیلی دردناک است اما از آن طرف عددهای مورد اشاره در روزنامههای اسرائیلی هم به دو تا سه برابر میرسد. کدام دولت در تلآویو قادر به ادامه حیات پس از جنگی با این سطح از تلفات خواهد بود؟ لذا همانطور که وزیر خارجه آمریکا هم به آن اشاره کرده است، نتانیاهو و فرماندهان نظامی و در یک جمله کابینه امنیتی اسرائیل با دلایل آشکار از بحث درباره «پس از جنگ» جلوگیری مینمایند.
ما و رسالت 50 روزه!
مهدی حسن زاده
درست 50 روز دیگر 11 اسفند فرا می رسد و انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان برگزار خواهد شد. ضمن آرزوی برگزاری انتخاباتی پرشور، توجه به دو نکته مهم از سوی مسئولان و رسانه ها برای پرشورتر برگزار شدن انتخابات ضروری به نظر میرسد:
1 - رهبر معظم انقلاب از سخنرانی اول فروردین امسال تا بیاناتشان در دوم دی ماه در دیدار مردم «کرمان» و «خوزستان» بر ضرورت برگزاری انتخابات پرشور با مشارکت بالا و رقابت گرایش های سیاسی تاکید داشتند. ایشان در بیانات اول فروردین امسال در حرم مطهر رضوی مشارکت قوی و رقابت واقعی را به عنوان دو مورد از 4 الزام انتخابات 11 اسفند مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان برشمردند. دوم دی ماه نیز در دیدار مردم «کرمان» و «خوزستان»، حضور پُرشور مردم در انتخابات را نشانه وحدت ملّی و موجب تقویت قدرت ملّی ارتقای امنیّت، پیشرفت علمی و شکوفایی اقتصادی عنوان کردند و در تبیین ضرورت رقابت در انتخابات فرمودند: «رقابت یعنی جناحهای سیاسی برای شرکت در انتخابات با هم مسابقه بگذارند؛ گرایشهای گوناگون سیاسی و اقتصادی، در انتخابات با هم مسابقه بگذارند؛ میدان باز باشد برای مسابقه جناحهای سیاسی و نگاههای سیاسی و نظرات سیاسی، همچنین اقتصادی، همچنین فرهنگی؛ این معنای رقابت است.»
طبیعی است که مشارکت مردم در انتخابات، صرفا به یک عامل خاص بستگی ندارد و طیفی از عوامل بر افزایش مشارکت در انتخابات موثراند. با این حال در این مجال کوتاه 50 روزه، تمرکز بر دو عامل مهم می تواند به پرشور کردن فضای انتخابات کمک کند. در شرایط فعلی نمی توان انتظار بهبود خاصی در وضعیت اقتصادی و رفع مشکلات مردم داشت و یا به سراغ تقویت نظام حزبی، ارتقای جایگاه مجلس و اصلاح ناکارآمدی های ساختاری نظام تقنینی رفت، اما در کوتاه مدت می توان با نگاه بازتر به مقوله تعیین صلاحیت ها، مطالبه مهم رهبر انقلاب را به تحقق نزدیک تر کرد. اگرچه هیئت های نظارت که زیرمجموعه شورای نگهبان هستند در بررسی صلاحیتها به ویژه در تهران با نگاه باز عمل کرده اند و چهره های متنوعی از جناحهای مختلف تایید صلاحیت شده اند که می تواند کمک مهمی به پرشورتر شدن فضای انتخابات کند اما به نظر می رسد این نگاه باید در سایر مناطق نیز تکثیر شود و به رقابتی تر شد فضای انتخابات در کشور کمک کند.
2 - قطعا کارنامه هر دستگاه و نهادی قابل نقد است و از همین رو کارنامه مجلس یازدهم را نیز باید با نگاه نقادانه و فهرست کردن اشکالات، به منظور رفع آن ها، بررسی کرد. با این حال لازم است سیاسیون و رسانه ها، نگاه واقع بینانه تری به مجلس و عملکرد آن داشته باشند. این نگاه واقع بینانه هم از منظر اختیارات و اثرگذاری مجلس به ویژه در شرایطی که انباشت مشکلات، کار را هم در حوزه اجرا و هم در حوزه تقنین سخت کرده است. در چنین شرایطی انصاف نیست تصویر ایجاد شده از مجلس صرفا به کاستی هایی نظیر برخورد تند یک نماینده با سرباز راهور یا اشکالات شخصی و حتی تخلفات چند نماینده محدود شود. بخشی از مشکلات ساختاری است و به مطالبات محلی و نوع تعامل دولت ها با نمایندگان بر می گردد که بستری مستعد برخی رانت ها و تخلفات ایجاد می کند که باید در جهت اصلاح این ساختار تلاش کرد اما وجه دیگر ماجرا، قوانین مصوب مجلس است که فهرست آن از فرزندآوری و تقویت شرکت های دانش بنیان تا اصلاح مجوزهای کسب و کار و قانون جهش تولید مسکن را در بر می گیرد و نباید از کنار این موارد به سادگی رد شد و غلبه نگاه رسانه ای و سیاسی را بر تخلفات چند نماینده گذاشت. حتی در نقد عملکرد مجلس نیز می توان روی نقاط ضعف همین مصوبات متمرکز شد نه حاشیه های پیرامون افراد حاضر در مجلس.
روزنامه خراسان از دو هفته قبل نگارش سلسله گزارشهایی را با محوریت تبیین نقش و کارکرد مجلس شورای اسلامی آغاز کرده است. همچنین روزشماری برای انتخابات در صفحه اول خراسان رضوی به همراه تمرکز ویژه تر بر اخبار انتخابات تدارک دیده است اما در نهایت آنچه رقم زننده مشارکت بیشتر در انتخابات است، احساس مسئولیت مسئولان و رسانه ها در قبال موضوع مشارکت حداکثری است که باید خروجی آن هم در پرهیز از تصمیمات مخرب نظیر گران کردن اینترنت و هم در باز کردن فضای رقابت در انتخابات و هم در تلاش مضاعف رسانه ای برای تهییج و ترغیب مردم به مشارکت در انتخابات از سوی رسانه ها دیده شود.
شگردهای غرب برای خارج کردن مردم از صحنه
حسین عبداللهیفر
هراس غرب از حضور ملت ایران در صحنههای مختلف کاملاً قابل درک است چراکه اگر این حضور نبود انقلاب اسلامی هم به پیروزی نمیرسید. روزی که رئیسجمهور امریکا در سفر به تهران خیال رژیم پهلوی را از هر گونه انقلاب آسوده کرد و ایران را جزیره ثبات خواند، چه کسی گمان میکرد مردم مسلمان ایران چند روز بعد قیام ۱۹ دی ۵۶ را رقم بزنند. حضوری که تا پیروزی انقلاب اسلامی استمرار یافت و سرزمین ایران را با حذف پهلوی، برای همیشه تاریخ برای منافع امریکا بیثبات کرد.
اما آنچه هراس غرب را از حضور حماسی ملت ایران دو چندان ساخته است، استمرار این حضور در سالهای پس از پیروزی انقلابی اسلامی است که به رغم همه تلاشهای دشمن، همچنان روند افزایشی داشته و به عنوان عامل اصلی ماندگاری نظام اسلامی شناخته شده است. دولتمردان غربی میدانند اگر بعد از این همه سرمایه گذاری روی تحریم ها، جنگ ترکیبی، اغتشاشات و ناامنسازی باز هم در آخر امسال شاهد یک حضور حماسی از سوی مردم ایران باشند، موفقیت بزرگی برای نظام اسلامی محسوب خواهد شد؛ لذا همه توان خود را به کار گرفته تا از حضور ملت در پای صندوقهای رأی جلوگیری کند.
چنانچه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با هزاران نفر از مردم قم با تأکید بر پرکاری دشمن در زمینه کاهش حضور مردم ایران فرمودند: «فهمیدهاند که علت پیشرفت ایران، علت عزتیابی ایران، علت مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت شاخص در این منطقه، علت پیدا شدن اینهمه عمق راهبردی برای کشور ــ این نیروهای مقاومت در سراسر منطقه، عمق راهبردی نظام جمهوری اسلامیاند ــ علت همه اینها حضور مردم ایران در صحنه است.»
معظمله در این دیدار مهمترین شگردهای غرب برای کاهش حضور ملت ایران در انتخابات پیش رو را مورد اشاره قرار دادند:
ارعاب و ترور: نمونه بارز و اخیر این روش دشمن برای کاهش حضور مردم در اجتماعات گوناگون حادثه تروریستی کرمان بود که به خیال خویش میتوانند روی عزم مردم در تجلیل از سردار دلها سلیمان مقاومت تاثیر منفی بگذارند.
بزرگ نمایی در مشکلات اقتصادی: یکی دیگر از شگردهای دشمن در مقطع فعلی بزرگنمایی در مشکلات اقتصادی است. مشکلاتی که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده و هست و اتفاقاً علت آن عدم حضور مردم در زمینه اقتصادی و عدم اجرای کامل اصل ۴۴ قانون اساسی است.
یأس از آینده: مأیوسسازی از آینده به بهانه اینکه هیچ امیدی به بهبود شرایط فعلی وجود نداشته یکی از شگردهای دشمنان ملت ایران میباشد که برای دلسرد کردن جوانان جهت مشارکت سیاسی صورت میگیرد.
بی اعتقاد کردن مردم: دشمنان انقلاب اسلامی همانگونه که راز موفقیت نظام را در حضور مردم دریافتهاند، به رمز این حضور در رویکردهای اعتقادی و باورهای مذهبی مردم مسلمان ایران پی بردهاند؛ لذا تمامی مساعی خویش را برای تضعیف بینش و بنیانهای اعتقادی مردم به کار گرفته و تلاش میکنند تا ریشههای الهی و آسمانی کنشهای ملت را مخدوش نمایند.
ایجاد اختلاف و دوقطبی سازی: قطبیسازی جامعه با موضوعات حاشیهای از دیگر شگردهای دشمنان انقلاب اسلامی برای جلوگیری از حضور مردم در عرصههای گوناگون میباشد. وقتی حاشیهها برمتن غلبه کرده و امواج حب و بغضهای اضافی جامعه را فرا میگیرد، از جمله پیامدهای آن پنهان شدن دشمن در میانه این دوقطبی هاست و کمتر کسی از طرفین گمان میبرد که این فضا ساخته دشمن باشد.
تردید در مناسبتهای مذهبی: وقتی دشمنان نظام اسلامی خود را در دلسرد کردن مردم از حضور در صحنههای مختلف مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ناکام میبینند، ناگزیر میشوند تا فلسفه آیینها و مناسبات اعتقادی و مذهبی را زیر سؤال برده و در ذهن مردم تردید ایجاد نمایند که نمونههایی از آن را میتوان در راهپیمایی بزرگ اربعین حسینی یا جشنهای نیمه شعبان مشاهده کرد.
شبههآفرینی در خصوص نتایج حضور در میدانهای سیاسی و انتخابات: یکی از مهمترین شگردهای دشمن برای جلوگیری از حضور مردم در عرصههای مختلف شبهه آفرینی است که در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری بینتیجه بودن حضور در پای صندوقهای رأی و انتخاب نامزدهاست. بر همین اساس مقام معظم رهبری در این دیدار تأکید فرمودند: هر کسی زبان گویایی دارد، هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد، باید روی این زمینه کار کند: وَ تَواصَوا بِالحَقّ؛ این حق است. تواصی به حق وظیفه همه است؛ روحانی باشد، استاد دانشگاه باشد، منبر باشد، صداوسیما باشد، مسئول سیاسی باشد، مدیر فلان دستگاه باشد، عالِم باشد، مرجع باشد، هر کسی باشد، وظیفه است. مردم را بایستی به حضور در میدان، ایستادگی در میدان، آشنایی با لوازم میدان وادار کنند
گرفتاری آمریکا در تله راهبردی خودساخته
حنیف غفاری
مداخلهگرایی دولت آمریکا در شرق آسیا واردمرحله جدیدی شده و حتی ملاقات اخیر بایدن و شی جی پینگ درواشنگتن نتوانسته مانع از تشدید تنشها میان طرفین شود.
آمریکا رسما ابهام استراتژیک را در قبال تایوان کنار گذاشته و با تجهیز نظامی و مالی تایپه، در صدد خلق مناعهای جدید در شرق آسیا (محیط پیرامونی چین) بر آمده است. هدفگذاری آمریکاییها از این رویکرد مشخص است: آنها در صددند با ایجاد یک بحران و گره کور راهبردی در اطراف چین، مانع از تمرکز این کشور بر روی هژمونی اقتصادی پکن در نظام بینالملل شوند. اما به نظر میرسد آمریکا متوجه تبعات این بحرانسازی نیست! قطعا واشنگتن و نظام بیتالمال از وقوع یک جنگ در شرق آسیا آسیب خواهند داد. نکتهای که هنری کیسینجر، استراتژیست مشهور آمریکایی نیز قبل از مرگ نسبت به آن هشدار داده بود.
صورت مساله مشخص است: «آمریکا قادر به خلق بحران است، اما لزوما قادر به مدیریت ابعاد ماهوی و پسینی آن نیست!» در این خصوص دونکته اساسی وجود دارد که باید نسبت به آن توجهی ویژه کرد:
نخست اینکه مقامات دو حزب سنتی آمریکا مدعیاند باید چین را در تله استراتژیک گرفتار کرد و خلق بحرانهای مستمر در تایوان (به شرط حفظ وضعیت نه جنگ نه صلح) تنها راه رسیدن به چنین هدفی محسوب میشود. اما سوال اصلی اینجاست که اگر آمریکا نتواند وضعیت نه جنگ نه صلح را در تایوان و شرق آسیا حفظ کند، چه عواقب و تبعاتی در انتظار آن خواهد بود؟ واشنگتن در بهترین حالت ممکن میتواند کنش خود را پیشبینی کند نه واکنش پکن را! چین نشان داده که در برخی موارد، با اقداماتی سریع و هدفمند، پیش فرضها و محاسبات اولیه آمریکا را به چالش میکشد. این روند در جریان جنگ اقتصادی تمام عیار دولت ترامپ علیه چین در سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ میلادی قابل مشاهده بود.
نکته دوم اینکه اساسا آمریکا مولفههای قدرت کلان خود را در شرق آسیا از دست داده است. میان پیونگ یانگ و پکن همکاری ملموسی در قبال واکنش به تحرکات آمریکا، ژاپن، کرهجنوبی و استرالیا وجود دارد و از سوی دیگر، وقوع یک جنگ جدید در شرق آسیا، قطعا اقتصاد آمریکا و شرکای آن را نیز تحت تاثیر سلبی خود قرار خواهد داد. مشاهده جنگ اوکراین و سرنوشت آن، بر ضریب احتیاط بازیگران منطقهای شرق آسیا در قبال تحرکات واشنگتن افزوده است. در چنین شرایطی آمریکا به جای ایجاد تله راهبردی در چین، در تله راهبردی ساخته و پرداخته دست خود در شرق آسیا گرفتار شده است. بدون شک نه بایدن و نه ترامپ، قدرت هضم شرایط دو سرباختی را که در آن قرار گرفتهاند در سالهای ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۸ میلادی نداشته و در چنین فضایی، حرکت چینیها به سوی تحقق هژمونی اقتصادی در نظام بینالملل ادامه خواهد داشت. رسیدن چینیها به این مزیت نهایی، کابوسی سخت برای آمریکا و متحدانش محسوب میشود.
پشت پرد
دغدغه چابهار خیالانگیز
ترانه یلدا
مثل عاشقی حسود، نوشتن درباره شهر عزیزم را برایتان به تعویق انداختم. اما به قول شاعر، عاشق اعتراف را چنان به فریاد آمد که وجودش همه بانگی شد! البته این حرفها را بارها قبلاها نوشته یا روایت کردهام ولی از بازگوکردنش خسته نمیشوم. وقتی به چابهار فکر میکنم فقط پارهپاره شعر است که به سرم هجوم میآورد و مرا از تأملِ آسوده و منطقی بازمیدارد. نمیدانم این خاک آن دیار است که مغناطیس دارد یا مردمانش؟ حتما هر دو. آنقدر دور است که بههرحال دسترسی به آن بعید مینماید. چندین سال است نرفتهام و ندیدهامش. در عوض خیالش کافیست تا قلبم را به تپش درآورد... نمیدانم چه دارد بر سرش میآید؟ نگرانش هستم...
چابهار گویی به زمانی دیگر، به زمانی دیر و دور تعلق دارد. مردانش زرتشتوار لباس سفید میپوشند و روی آن کتی که بگویند مدرن هستند و زنانش، لباسهای سوزندوزیشده رنگارنگ، و گاه با چادرهای بزرگ و سیاه. آراماند و صمیمی. خوشرو و بدون تظاهر. در پیِ کمکردن فاصلهها و جداافتادگیها، ولی نه به هر قیمت. میگویند: اگر پتروشیمی بخواهد بیاید و دریامان را از بین ببرد، بهترست نیاید! و این را پرقدرت و صریح میگویند. اما کو کسی که به حرفشان توجه کند؟ اصالتا مردمانی قدرتمندند. در عین فقر مطلق! از خشکسالی درماندهاند و به شهر سرازیر شدهاند. اما منش و خرامیدن شاهزادگان را دارند. آراسته و باوقار گام برمیدارند... لبخندشان غمگنانه است و از دردهای کهن نشان دارد... با وجود این، سخاوتمند هستند. میگویی برای 20، 30 نفر میهمان تدارک ببینید. وعده پشتِ وعده سفرههای 150 نفره میاندازند. حیرتزده نگاهشان میکنی. (که این دیگر چه بساطی است؟)... میخندند. یعنی بیخیال!... پسرک میگوید: این رسم ماست! طبیعتش هم شگفت و رازآلود است. دریا به زیباترین شکلش رخ مینماید: خشمگین و عاشق، خود را به صخرهها میکوبد و کف و آب را تا 10 متر به هوا میپاشد! پس، آرام روی ماسههای ساحل پهن میشود و زمین را تصاحب میکند. و این گفتوگو تا بینهایت ادامه دارد. بیآنکه تو خسته شوی یا او خود را تکرار کند... و کوههایش در همان نزدیکیهای ساحل چنان غریب و حیرتانگیزند که گویی ایستادهاند تا به سرزمین پریان ببرندت! سندباد بحری و غولهای قصههای هزار و یک شب را در نظرت هویدا میکنند و سواحل باهاما را و خیالت را به هزار جهت میبرند...
اما آن دیاری که اول دل مرا برد نه ساحل دریا بود و نه سرحدات کوهستانی. آن دیار، کمی بالاتر از چابهار است. رودخانه دارد و نخل! آنجا قلب مکوران است! شبی که حمیرا ریگی به شب شعر کاجو (رودخانهای که در قصرقند جریان دارد)، دعوتمان کرد تا به مناسبت تولد حضرت علی (ع) در حیاط فرمانداریاش بنشینیم و به شعرهای فارسی و بلوچی در مدح نخلستان گوش دهیم، باران سختی بارید. خانم رضوی، شاعر کرمانی نخلستان، از خواندن شعرش بازنایستاد و ما هم که سرتاپا تر شده بودیم- از جایمان تکان نخوردیم! اگر تهران بود همه میدویدند تا زیر سقفی پناه بگیرند. اما در بلوچستان همه دل به شعر داده بودند... همه آرام ماندند تا باران بند آمد. شبی در چابهار به خانه محمدحسین رئیسی رفتم تا بعد از یک سال و اندی، دیداری تازه کنیم. آن سال در تهران کمکم کرده بود تا بلوچستان را بشناسم و مشکلاتش را بدانم تا در چابهار کنفرانسی شایسته برای آمایش مکوران برپا کنم. حیاط خانهاش بزرگ بود و دو درخت عظیم نخل و انبه در آن بود. در اتاق بیرونی چند نفر نشسته بودند و با آقای رئیسی اختلاط میکردند... روحش شاد که حتما به جاهای بهتری از این دنیا رفته... .
او برای توضیح هر چیزی به بلوچی شعر میخواند و دختر جوانش سیما خانم ترجمه میکرد: میگفت میگه:
«اون مثل خورشیده! اما قدش مثل ستاره سهیله. چشمان و بینیاش را از آهو گرفته ولی از کبک راهرفتن خرامانش را. و از بلدرچین هم تند راهرفتنش را. و سفیدیاش را هم از خرگوش... میگه: تو که آن را میگویی، پسر مرا ندیدهای. من برای پسرم پیراهنی دوختهام که وقتی او میپوشد همه دختران به او عاشق میشوند. به او میگویم اگر رنگ روز را میخواهی حتما از قوم پدرت انتخاب کن. ولی اگر ماهرنگ میخواهی از قوم مادرت انتخاب کن. ولی اگر سبز رنگ میخواهی (دختر سبزه!) از غریبه انتخاب کن. سبز رنگ همیشه میماند تا رابطهات با خانوادهات خراب نشه!». محمدحسین رئیسی از طایفهها هم برایم میگفت. چابهار طایفههایش هوتاند و جدگالی. در مکوران چهار خردهفرهنگ داریم. یکی سردسیری طرفهای تفتان که به آن سرحد میگویند. سرحد و سیستان... سیستان غلات داشته. بعد که افغانستان جدا شد کل اینجاها به هم ریخت. هرات مرکز فرهنگی بوده. سیستان هم انبار غله ایران. بعد در «کاروان در» رودخانه شروع میشود. اطراف خاش. پایین به طرفهای سراوان نخل و خرماست. پس آنجا که رود هست خرما هست و برنج. قصرِقند یعنی گنج! بمپور یا بهمنپور. که قلعه دارد نوک کوه. و بعد زرنج بوده که نوشتار آنجا پدید آمده. در شعر هم رودکی بوده و راوی خزداری که زن بوده... اینور کلا فارسیزبان بودهاند.
در سیلابس مدارس علمیه بوستان و گلستان سعدی را درس میدادهاند. در قندهار فقه را به فارسی میخواندهاند. ... حرفهایش را عینا نقل کردم. از زبان سیما دخترش...
ابریشم را از کولومبو میآوردهاند... یک آوازهایی هم بوده که برای موقعیتهای خاص میخواندهاند.
در شعر: میگه: ای هامی! (هامی نام بادی است که از دریا میوزد). هامی! زودتر بیا! اون دوستان مرا برایم از کنار دریا به بالا بیاور.. سه ماه مردمان از لب دریای چابهار میرفتند مکران – قصر قند و تمام مدت با دهل و ساز میرقصیدند و خوش بودند و خرما میخوردند... لانگو مال قصر قنده. باقالا مال نیکشهره... بعد شام میارند و برای خود رئیسی یادشون میره بشقاب بگذارند.
میگه: «همان موقع که پسرتون متولد شده گفتهاند: چشم من چهار مرتبه نورانیتر شده! باران شروع کرد به باریدن با رگبار و بشارت داد که این پسر تو را سربلند میکنه! من وقتی خواستم چراغ روشن کنم دیدم تو از چراغ روشنتری! تمام فامیل شوهرم آمدند و به من تبریک گفتند. برادرم هم آمد. شوهرم رفت گوشت خرید و آورد و به همه داد. ولی برادرم کلاه پوستیاش را آرام پشت گوشش انداخت و گفت: امروز روز شادی منه! دیدم این حصیری که کنار گهواره هست هم نورافشانی میکنه!
ریلگذاری سقوط نتانیاهو
اسدالله رمضانزاده
«محمد شرقاوی» استاد مطالعات جنگ در دانشگاه جورج میسون به نکات قابل تاملی درباره ذهنیت نتانیاهو نسبت به جنگ غزه و متعلقات آن اشاره کرده است: «نتانیاهو باید هدف اعلامی خود مبنی بر نابودی حماس را کنار بگذارد. از یکسو نتانیاهو هنوز با حماس به صورت غیرمستقیم مذاکره میکند اما در عین حال رویای اصلی او نابودی حماس و پاکسازی این گروه از غزه است؛ او در ۲ جهان متفاوت زندگی میکند».
تحلیلگران حوزه روانشناسی سیاسی، بارها از نقش شخصیت و ذهنیت سیاستمداران بر شکلدهی وقایع و بحرانهای جهانی و منطقهای سخن گفتهاند. چه بسا مواردی که توهم سیاستمداران، منتج به خلق یک بحران مستمر و غیرقابل مهار در حوزه روابط بینالملل شده و آثار آن تا مدتها دامنگیر بشریت بوده است. اکنون درباره جانور خونخواری به نام «نتانیاهو» سخن میگوییم؛ جلادی که شکست مطلق خود در جنگ غزه را هنوز به لحاظ روانی باور نکرده است!
زمانی که عملیات غرورآفرین توفان الاقصی اتفاق افتاد، نتانیاهو ۳ هدف کلان را در قبال جنگ غزه مشخص کرد که به ترتیب عبارت از «نابودی حماس»، «اشغال نوار غزه» و «آزادی اسرای صهیونیست» بود. اکنون پس از گذشت بیش از ۳ ماه، هیچ یک از این ۳ هدف محقق نشده و نشانهای دال بر تحقق آنها در آینده نیز وجود ندارد. بسیاری از تونلهای حماس حتی شناسایی نیز نشده و فرماندهان ارشد مقاومت فلسطین نیز همچنان حضور محسوسی در میدان نبرد علیه دشمن صهیونیست دارند. در حالی که در روزهای ابتدایی جنگ غزه، 80 درصد ساکنان اراضی اشغالی مخالف هر گونه آتشبسی در مواجهه با حماس بودند اما به واسطه احصای نمادهای استیصال و شکست تلآویو در ادامه نبرد، اکنون 70 درصد صهیونیستها خواستار آزادی اسرا (حتی به بهای آتشبس دائم با حماس) هستند. از سوی دیگر، نظرسنجیها نشان میدهد با برگزاری انتخابات دوباره در اراضی اشغالی، نتانیاهو نهایتا 30 درصد آرا را به خود اختصاص خواهد داد و حتی نیمی از اعضای حزب متبوعش (حزب لیکود) نیز حاضر به حمایت از او جهت بقا در قدرت نیستند.
مجموع این نظرسنجیها نشاندهنده تفاوت روایتگری نتانیاهو و ساکنان اراضی اشغالی از جنگ غزه و تبعات آن است. نتانیاهو اصرار بر ادامه جنگ دارد، زیرا پایان جنگ مترادف با پایان وی و کابینهاش خواهد بود. نکته قابل تامل اینکه در داخل اراضی اشغالی، ریلگذاری سقوط نتانیاهو بهگونهای آشکار در حال انجام است؛ درست همزمان با تحقق شکست صهیونیستها در جنگ غزه، دیوان عالی این رژیم اصلاحات قضایی نتانیاهو را ابطال کرد تا دیگر مجالی برای تنفس نتانیاهو و کابینهاش در فضای داخلی تلآویو نیز باقی نماند. بدون شک اگر جنگ غزه رخ نمیداد و نمادهای شکست و استیصال رژیم اشغالگر قدس در این جنگ تا این اندازه محرز و آشکار نبود، دیوان عالی رژیم صهیونیستی قدرت ابطال اصلاحات قضایی نتانیاهو را نداشت. فراتر از آن، نمیتوان نقش برخی سران موساد و ارتش رژیم اشغالگر قدس را در ترغیب پشتپرده دیوان عالی نسبت به اعلام حکم جنجالی اخیر علیه اصلاحات قضایی نتانیاهو نادیده انگاشت.
برخی اعضای کابینه نتانیاهو مانند آریه درعی، رهبر حزب شاس، بنگویر و اسموتریچ به نتانیاهو اولتیماتوم داده بودند در مقابل فشارها برای عقبنشینی از اصلاحات جنجالی تسلیم نشود اما اکنون دیگر مجالی برای مقاومت نتانیاهو در برابر دیوان عالی رژیم صهیونیستی وجود ندارد.
نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس باید به صورت همزمان با تبعات شکست داخلی (در حوزه اصلاحات قضایی) و نظامی(در جنگ غزه) مواجه شود. البته با پایان جنگ غزه که همراه با اعلام شکست رسمی رژیم صهیونیستی خواهد بود، نتانیاهو فرصتی برای تمرکز و مواجهه با این بحرانها نخواهد داشت و باید هر چه سریعتر خود را برای انحلال کنست و برگزاری انتخابات زودهنگام آماده کند. خروجی این روند چیزی جز پایان نتانیاهو و کابینهاش نیست.
نباید فراموش کرد پایان نتانیاهو، به معنای پایان بحران در اراضی اشغالی نیست. جابهجایی قدرت میان نتانیاهو و گانتس، به معنای تشدید شکاف میان ۲ طیف محافظهکار و لیبرال در تلآویو، آن هم در ذیل فرامتنی به نام «شکست در جنگ غزه» است. قطعا هیچ یک از سیاستمداران صهیونیست قادر به مدیریت این بحران و منازعه تمامعیار نخواهند بود
وضعیت تغییر قانون با مخالفت مردم
علیرضا سالاری نسب
به طور معمول پس از تصویب قانون یا اجرای آن در سطح جامعه، مخالفین سعی بر تبیین مغایرت آن قانون با مقبولات داشته که گاه این صدا پس از اعدام یک فرد در رسانه ها و گاه با بازتاب آوای محلی یک مرد سالخورده خود را نشان می دهد؛ در این هنگام، اولین اقدام توسط آحاد جامعه، نقد قانون و مجری آن می باشد.
مهمترین خاستگاه علم حقوق، دوری از استثمار و جلوگیری از «هرکه زورش بیش، سهمش بیشتر» میباشد؛ بدین خاطر قانونی یافت نمی گردد
مگر با وجود مخالف، به ندرت مخالف ایدئولوژیک و به وفور مخالفی که منافع خود را در خطر می بیند.
اما واکنش قانون گذار، مجری و ضمانت اجرایی آن در مقابل مخالفِ قانون چه باید باشد؟
آیا قانون بایستی خط قرمز باشد و عمل بدان لازم یا به خواست مخالفان تغییر کند؟ و اگر باید به خواست مخالف احترام گذاشت و قانون را تغییر داد، این تغییر را تا به کجا می توان ادامه داد؟
به نظر میرسد برای پاسخ صحیح، باید به ۳ مبنا پرداخت:
اول
نظام حقوقی را نباید نظامی کاملا مستقل از هرگونه ایدئولوژی دانست، بلکه سخن از مفاهیمی چون عدالت، تنازع، الزام، تنظیم روابط اجتماعی و … متوقف بر تعدادی از مبانی است که حسن و قبح و مرز هر کدام را معین می کند؛ بدین خاطر قانونی وضع می گردد که متناسب با آن ایدئولوژی و منسجم با کلّ باشد.
دوم
هرچند نقش مردم در وضع، نسخ و تغییر قانون را باید از مبنا و ایدئولوژی که نظام حقوقی بر آن استوار است پرسید اما فارغ از مبنای سابق، این سؤال مطرح می شود که آیا عادلانه یا ظالمانه بودن قانون، متوقف بر آرای مردم است؟ یعنی هرگاه مردم قبولِ الزام نکنند، وضع و اعمالِ آن قانون ظالمانه است؟
معنای عدالت و ظلم مقید به امری همچون خواست یا مخالفت شخص یا جماعتی_معین یا فراگیر_ نمی باشد، هرچند می توان برای مصادیق عدالت و ظلم چنین ادعایی کرد اما قانون با توجه به کلی بودن، نه برای صحت خود نیاز به قبول و نه برای نسخ نیاز به مخالفت دارد.
سوم
قوانین با توجه به نیاز، مجال بروز و ظهور پیدا می کنند و قانونی که بدان نیازی نباشد، یا وضع نمی گردد و یا پس از رویگردانی علم حقوق از آن، دیگر اعمال نمی شود؛ در نتیجه همراه با تغییر نیازها، قوانین نیز بایستی مورد بررسی دوباره قرار گیرد تا برای تغییر یا ثبات آن تصمیم گرفته شود.
اما تمام نیازهای جامعه با توجه به اعضای تشکیل دهنده آن، متغیر نیستند و برخلاف شکل زندگی و قوانین شکلی، روح زندگی و بسیاری از قوانین ماهوی می تواند و بلکه بایستی دارای ثبات و عدم تغییر باشد.
در نتیجه اگر سیستم قضائی و مراجع قانون گذار با مخالفت با قانون به منظور مطالبه تغییر آن مواجه شدند:
ابتدا بایستی موافقت و یا عدم تضاد قانون درخواست شده با ایدئولوژی نظام حقوقی را احراز و انسجام آن با کل را در نظر گیرند.
اگر ایدئولوژی موافق و یا ساکت بود و عدم تضاد احراز گردید، نوبت به قبول تغییر و یا ثابت بودن قانون با توجه به نیازهای انسان و جامعه می رسد.
پس از قابلیت تغییر قانون مورد نظر، قانون گذار بایستی به نقش مخالف و موافق در وضع و نسخ قانون بپردازد که اگر قانون را الزامی و مرتبط به روابط اجتماعی بدانیم، چه قانونی می توان وضع کرد که مخالف نداشته باشد و مدام دستخوشِ تغییر نباشد تا بتوان نظام زندگی جامعه را بر آن استوار کرد؟ آیا هیچ گاه هدف قانونگذار از حفظ نظم عمومی، عدالت یا رفع خصومت با تغییر قوانین به خواست مخالفین، محقق می شود
ارسال نظرات